از مبل قهوه ای دو نفره روی مبل یک نفره پرید. جیغ کشید. با مجری تلویزیون با صدای بلند شروع به شعر خواندن کرد. روی مبل بالا و پایین پرید. صدای فنرهای مبل بلند شد. مادر اخم هایش را درهم کرد:"بپر پایین بچه."

مینا بالا و پایین پرید. صدای مادر را نشنید. مادر بازوی لاغر مینا را گرفت. او را از مبل پایین آورد. با صدای بلند گفت:" می شینی سرجات و کارتون می بینی."

مینا بغض کرد. با گریه گفت:" حوصلم سل میله، من تنها."

 مادر بدون اینکه به حرف های مینا گوش کند به آشپزخانه رفت. مینا با چشم های غرق در اشک به دامن مادرش نگاه کرد که با هم زدن خورشت تکان می خورد. دست هایش را روی زانوهایش گذاشت. سرش را روی آنها قرار داد. به تلویزیون خیره شد. خاله بهار  با ببعی حرف می زد و می خندید. مادر پشت سرش روی مبل نشست. مینا گفت:" کاشکی خاله بهار مامانم بود."

مادر از حرف مینا یکه خورد. فکر کرد اشتباه شنیده، از مینا پرسید :" چی گفتی؟" مینا سرش را به سمت مادر چرخاند و گفت:" چلا باهام بازی نمی کنی ، خاله با ببعی بازی می کنه ولی تو همش  میگی،حوصله ندالم. من می خوام بلم پیش خاله."
 

 

@tanha_rahe_narafte

آنچه فرزندان باید بدانند

کاشکی خاله مامانم بود

ایجاد صمیمیت با فرزندان

مینا ,مبل ,مادر ,روی ,صدای ,حرف ,روی مبل ,و پایین ,بالا و ,صدای بلند ,با صدای

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

گارانتی- تعمیرات هوشمند بهترین کپشن اینستاگرام کسب درآمد ارز دیجیتال نگاه به گیاه زندگی ENG POOL GROUP تـــــیم سایبری بـــــدر دانلود رایگان پرسشنامه جهان وبلاگ amozeshB قلمزنی جنگل